و چه دردناک است که وقتی در آستانه تولد ۷۸ سالگی وی برای تهیه گزارشی از خانه پدری او به روستای دولتآباد سبزوار سفر کردیم،
در آنجا به جای خانه با ویرانهای مواجه شدیم که کوچکترین نشانی از خاطرات روزهای کودکی آقای نویسنده و «روزگار سپری شده مردم سالخورده» تبارش را با خود نداشت.
اما وقتی پرس وجوی ما از اهالی روستا درباره علت و عوامل تخریب این بنای تاریخی و میراث فرهنگی پرارج به جایی نرسید، تصمیم گرفتیم که مسئله را با خود نویسنده در سالروز تولدش (10مردادماه) در میان بگذاریم و شرح این «داستان پر آب چشم» را هم از زبان او بشنویم:
- آقای دولتآبادی! در سفری که اخیرا به روستای دولتآباد داشتم متأسفانه مطلع شدم که خانه پدری شما در آنجا بهطور کامل تخریب شده است، آیا شما از این مسئله اطلاع دارید؟
بله من هم خبرش را شنیدهام.
- دقیقا چه زمانی از این اتفاق مطلع شدید؟
دقیق نمیدانم شاید 6 ماه پیش بود یا شاید هم بیشتر مثلا یک سال پیش.
- اما پیشتر در منابع خبری متعددی عنوان شده بود که خانه پدری شما در سال1382 با نام خانه محمود دولتآبادی بهعنوان یک اثر ملی به ثبت رسیده است، میخواهید بگویید این خبر صحت ندارد؟
نخیر صحت دارد. هر دو خبر هم صحت دارد؛ یعنی هم ثبت و هم تخریب. یک خانه هم نبوده دو تا بوده. اولی یک خانه قدیمی متعلق به پدربزرگم بود که من در آنجا متولد شده بودم و دومیاش هم یک خانه کدخدایی واقع در پشت حسینیه روستا بود که پدرم آن را خریده بود. حالا هر دوی آنها تخریب شده است.
- با این وصف چرا شما هیچ واکنشی نسبت به تخریب این خانهها نشان ندادید؟
انتظار دارید چه واکنشی نشان بدهم؟! اگر این ملت به میراث فرهنگی میاندیشید که الان تخت جمشید وضعش این نبود.
- آیا این حرف به این معنی است که از نظر شما عامل اصلی این اتفاقات مردم هستند و نه نهادها و مقامات مسئول دولتی؟
از نظر من همه با هماند.
- آخرین باری که به دولتآباد رفتید کی بوده؟ خاطرتان هست؟
متأسفانه حافظه تقویمی من خوب نیست. فقط میدانم آخرین باری که به سبزوار رفتم چند سال پیش بعد از فوت داییام بود که یکی دو روزی آنجا ماندم و فرصت نشد که سری هم به دولتآباد بزنم.
- آیا این به نوعی ضمنی نشاندهنده قهر و دلخوری شما از هم ولایتیها و همشهریان خودتان نیست؟
بههیچوجه. چون اساسا این مسئله برای من جنبه شخصی ندارد. سر ماجرای خانه آل احمد هم که مشابه همین اتفاقات داشت تکرار میشد این ما بودیم که جلو افتادیم و نگذاشتیم تخریب بشود اما حتی در مورد خانه نیمایوشیج که در همسایگی آنجاست هم من برای اینکه حالم بدتر از این نشود، نرفتم از نزدیک اوضاع را ببینم.
نظر شما